دارودسته مکزیکی ها . Machete – در یکی از سکانسهای فیلم دیوانه و خونین (ماچته) ساخته کارگردانی خوش ذوق و غیرقابل پیش بینی بنام رابرت رودریگز، چندین فرد مسلح و آموزش دیده وارد کلیسایی میشوند تا به حساب پدر روحانی آن برسند! جالب آن است که پد رروحانی به راحتی تسلیم نشده و پس از کشتار تعدادی ازآنان با (شاتگان) خود زخمی و سپس اسیر میشود و در همان کلیسا به صلیب کشیده میشود! ایده متنی و اجرای تصویری همین یک سکانس به قدری بی مغز.خنده دارو یا حتی به عبارتی مضحک است که اگر فیلم را ندیده باشید ممکن است با خواندن همین چند خط از دیدنش منصرف شوید اما گروه تولید فیلم ماچته چنان کارخود راجدی گرفته اند و چنان در تولید یک فیلم اکشن بی منطق وسواس به خرج داده اند که نتیجه نهایی برای اکشن دوستان سینما یک موهبت بزرگ و فراموش نشدنی به شمار می آید.
شاید مهمترین دلیلی که تولیدات سینمایی و تلویزیونی آمریکا به این اندازه پرطرفدار، پولساز و جهانی هستند این باشد که تولیدکنندگان آنها برخلاف دوستان هنرمند وطنی معمولا افرادی هستند که حرف و عملشان یکی است و بامیل و اعتقادخویش فیلم میسازند و بازهم برخلاف نمونه های وطنی با ساخت هر اثر سعی در پنهان نمودن شخصیت اصلی خود پشت آن را ندارند. به همین منظور حتی اگر در اثری از مواردی نظیر (خشونت) هم بهره ببرند مخاطب آگاه از آنجا که میداند اگر از این موارد به جا و در راستای هدف نهایی فیلم استفاده شود نه تنها نکته منفی برای یک اثر هنری نیست بلکه جزیی از یک پازل طراحی شده را تشکیل میدهد.
ازبحث (ماچته) دور نشویم. همانطور که از نام رابرت رودریگز بر میآید او دراین فیلم هم دست خود و سایرعوامل را باز گذاشته تا مخاطب برای ساعاتی به کل زندگی حقیقی و مشکلات آنرا فراموش کند و خود را درمیان هجمه ای از تیراندازی. قطع شدن دست وپا. فوران خون و انفجار و… ببیند. قبلا در مورد آثار عجیب و غریب و دیوانه کننده چندین پست گذاشته بودم. مثلا سریال (ریک ومورتی) سریالی بود که از ارائه این حجم از شور و هیجان و دیوانگی و اکشن در پی ارائه مفاهیم تلخ فلسفی بود و بعد از پایان هر اپیزود به راحتی فکر مخاطب را دگرگون میکرد یا (بوجک هورسمن) با ترکیب ظریف کمدی/تراژدی چنان مفاهیم روانشناسانه قابل درکی را پیش چشم مخاطب میگذاشت که درنهایت نمیشد تصمیم گرفت که باید به اپیزودهایش خندید یا باید برای شخصیتهای آن گریست اما ماچته در دسته دوم آثار بی مغز قرار میگیرد و همچون سریالی نظیر (اش علیه) تنها به قصد سرگرم کردن مخاطب پا به عرصه گذاشته و هیچگاه بزرگتر از حدش حرف نمیزند.
همین ویژگی مهم ماچته آنرا از تولیدات مثلا اکشن اما کسل کننده ای که هر سال تولید میشوند جدا میکند و برارزش آن میفزاید. شما در ماچته شخصیت نخواهید یافت. رودریگز میدانسته درچنین آثاری تیپهایی به شدت کلیشه ای و قابل حدس هم کار را پیش میبرند. ماچته همانطور که پیشتر نیز گفته شد در مقاطعی حتی منطق داستانی محکمی نیز ندارد و باعقل جور در نمی آید در کنار تمام این موارد ماچته یک قهرمان نه چندان خوش چهره ولی دوست داشتنی (دنی ترجو) هم دارد که همچون گرگی انتقام جو دست به کشتن دشمنان خویش میزند. با تمام این اوصاف اما ماچته حداقل از نظر بنده فیلم روراست، سرپا، هیجان انگیز و هدفمندی است که توانسته انرژی و شور عوامل پشت و جلوی دوربین رابه بیننده منتقل کند و میتواند مثلا در عصر یک جمعه کسل کننده پیشنهاد خوبی برای سینما دوستان باشد.