بیشک (هیچی ازم نمونده جز یه سایه: سنتوری) یک فیلم حسرت برانگیز و فراموش نشدنی و به شدت ناراحت کننده است. از این جهت که جدا از داستان تلخ و روایت تصویری تیره و غم زده ای که در فیلم شاهدش هستیم این فیلم آخرین اثر ماندگار و قابل دفاع (داریوش مهرجویی) و شامل یکی از آخرین نقش آفرینیهای ماندگار دوتن از بهترین بازیگران بعد از انقلاب این مملکت نیز هست. (بهرام رادان) که با ایفای نقش شخصیت (علی) آینده ای درخشان را درذهن مخاطبان و منتقدان جدی سینما شکل داد. (بعدها البته با انتخابهای گاها اشتباه یا حضور درفیلمهایی ضعیف قدر خویش را ندانست!) و همچنین (گلشیفته فراهانی) که با مهاجرت خود سینما دوستان وطن را از حضورخویش محروم کرد. (اگر میماند بازیگران متوسط و حتی زیر متوسط این سالها اینچنین به چشم نمی آمدند و جایزه ها را درو نمیکردند!).
سنتوری برای کسانی که سینمای مهرجویی راپیگیر بودند حکم بازگشتی مقتدرانه به دوران (هامون) را داشت. به واقع (علی بلورچی) فیلم سنتوری و (حمیدهامون) فیلم هامون دوتن از ماندگارترین مردهای سینمای ایران هستند که وجوه اشتراک زیادی را میتوان بین آنها یافت. هر دو این شخصیتهای جذاب درد مشترکی دارند و آنهم (کنار نیامدن با معادلات جهان کنونی) و شاید در راس آن (عدم سازش و چالش با زنان زندگی خویش) است.
زن در هر دو فیلم گویا عامل اتصال این مردان به دنیای خشن و سخت بیرونی است و وقتی مرد توان نگهداری و زیستن با آنان را ندارد مسیر سقوط را برمیگزیند و به اعماق نیستی و تاریکی نزول پیدا میکند. به واقع همانطور که در هامون شخصیت اصلی فیلم برای رهایی از نکبت زندگی خویش برای خودکشی اقدام میکند و دیوانهوار دل به جاده و سپس دریا میزند علی هم در فیلم سنتوری با استعمال بیشازحد انواع مخدرها و انتخاب کارتن خوابی بین سایر معتادین آماده ترک این دنیا و وصال به آخرت خویش میشود.
مهرجویی همچون استادی کارکشته و درام سازی چیره دست از همان سکانس ابتدایی با نریشن های علی و انتخاب قطعه ای ویران کننده از (محسن چاوشی) به مخاطب هشدار میدهد ساعاتی ملتهب و سکانسهایی نفسگیر به سراغش خواهند آمد. مهرجویی البته در این راه هیچگونه کم فروشی نمیکند و با خلق لحظاتی به یادماندنی مخاطب را در غمی سنگین فرو میبرد. به عنوان مثال سکانسی که علی برای گرفتن مقداری پول ناگهان وارد خانه پدری خویش میشود و مراسم را بهم میزند یا سکانسهای دعوای زن و شوهری علی و هانیه و شاید در راس تمام اینها جایی از فیلم که پدر علی به اجبار برای پسرخویش مخدر تزریق میکند را نمیتوان فراموش کرد.
روایت سنتوری از رفت و برگشتهای زمانی زیادی تشکیل میشود و در این بین البته چندسکانس بامزه و شیرین راهم خواهید یافت مثلا سکانس برپایی مجلس عقد علی و هانیه که در چادر کوچک مسافرتی برپا میشود و پیتزایی که به عنوان شام مجلس عقد میدهند! در سنتوری شخصیت علی را در سه حالت مشاهده میکنیم. مهرجویی ازجایی ما را وارد داستان میکند که علی آلوده شده و فیلم اساسا در مورد مصائب و مشکلات پس از آن است و جز اندک اشاره هایی در فیلم باگذشته او آشنا نمیشویم.
روایت این فیلم درست از وسط مهلکه نکبت و اعتیاد آغاز میشود و در همان حال وهوا بسط می یابد. انتخاب قطعات موسیقی و زمان بندی اجرای آنها نیزبا هوشمندی خاصی اجرا شده است به عنوان مثال در دقایق ابتدایی اثر برای آشنایی با اوضاع علی قطعه (زخم زبان) پخش میشود که کاملا گویای احوال کلی علی است و درمیانه های داستان قطعه (خیانت) اجرا میشود و درنهایت قطعه (سنگ صبور) که درست با آغاز کارتن خوابی پخش میشود تا اثرگذاری بیشتری هم داشته باشد.
علی هنرمندی است که تاوان عشق دیوانه وار خویش به موسیقی را میپردازد. موسیقی و علی چون یک روح در دو جسم متفاوت سرنوشتشان بهم گره خورده و میبینیم علی برای موسیقی تمام زندگی خویش رامیبازد و درانتها نیز باز به همان پناه میبرد. هنرمند رنج کشیده این فیلم شاید به نوعی نشانی ازتمام هنرمندانی است که به ناحق سرکوب میشوند و برای جدال با نابرابری و بی عدالتی دست به خود ویرانگری میزنند و تا ته خط میروند.
همانطور که درابتدا هم اشاره شد سنتوری بهرام رادان و گلشیفنه فراهانی درجه یکی دارد اما جدا از این دو درسنتوری شاهد درخشش افرادی نظیر(مسعودرایگان – نادرسلیمانی – حسن پورشیرازی و…) درنقشهای فرعی نیز هستیم که هر کدام بنظرم از بهترین اجراهای خویش را ارائه داده اند. سنتوری آخرین خاطره خوش از مهرجویی کبیراست که هنوز هم میتوان آنرادید و هنوز هم میتوان دیدنش را به سایرین توصیه کرد. سنتوری را حتما ببینید.